ماه دوازدهم
از وقتي كه مرخصي استعلاجي زايمانم تمام شده هرروز از ساعت 7 صبح تا5 بعداز ظهر خونه مادر جون اينا
ميموني الهي قربونت برم اين همه مدت ازم دوري يه وقتهايي تو اداره دلم برات ضعف ميره ولي خدا رو شاكرم كه مادر جون داره برات حسابي زحمت مي كشه و از مادري هيچي برات كم نمي ذاره
شما هم كه بزنم به تخته حسابي شيطون شدي دلت مي خواد از هر جا و هر چيزي كه شده دستت رو بگيري و بلند شي اگه يه لحظه ازت غافل شيم از تو آشپزخونه يا از تو راهرو سر در مي آري خلاصه اينكه دائما يكي بايد دنبالت باشه به قول مادر جوني بچه نوپا نه نفر بپا
راستي هنوز دندون در نياوردي ديگه دارم كم كم نگران مي شم دكترت كه مي گه مشكلي وجود نداره با اين حال برات شربت كلسيكير تجويز كرده فكر مي كنم علت بي قراريت هم همين باشه
گل مامان بي صبرانه منتظر ديدن اون مرواريدهاي سفيد تو دهنت هستم
بابايي سه روزه كه رفته ماموريت و دل منم با خودش برده خدا بخواد فردا بعد ازظهر برمي گرده بي صبرانه منتظرشم