تولد

تولدت مبارك  

چقدر برام عزيز و دوست داشتني بود اون روزها و شبهايي كه وجود من و تو با هم يكي بود وقتي براي اولين بار تو مطب دكتر صداي قلبت رو شنيدم باورم نمي شد كه تو اين دنياي به اين بزرگي چنين صداي قشنگي هم وجود داشته باشه زيبا ترين آهنگي بود كه بجز خدا هيچ اهنگ سازي و نوازنده اي نمي تونست درستش كنه از اون موقع به بعد بود كه بودنت رو در وجود خودم  احساس كردم صداي قلبت تكان خوردنهاي قشنگت خوابيدن و بيدار شدنت سكسكه كردنت لگد زدنت همه رو دوست داشتم در عين حال هم بي صبرانه منتظر لحظه اي بودم كه صورت ماهت رو ببينم و بتونم با تمام وجود تو رو در آغوش بكشمو و تمام عشق مادريم رو نثارت كنم

ساعت حدودا 2:30 نيمه شب 6 خرداد 89 بود(تقريبا 20 روز زودتر از موعد) كه به من و بابايي فهموندي كه ديگه تو هم دلت نميخواد تو شكم مامان بموني و مي خواي بياي و اين دنيا رو ببيني

اينجوري شد كه ما هم به سرعت رفتيم بيمارستان و تو خوشگلم ساعت حدودا 5 همزمان با اذان صبح چشمهاي قشنگت رو به اين دنيا باز كردي 

شبي كه فكر نمي كنم هيچ وقت از ياد من و بابايي بره فقط دعا ميكردم كه صحيح و سالم به دنيا بياي

 فقط بابايي بود كه پشت در اتاق عمل منتظرمون بود آخه اينقدر يهويي شد كه فرصت نشد به كسي خبر بديم البته بعد از به دنيا اومدنت همه اومدن بيمارستان

خداي من هيچ وقت اون لحظات قشنگ رو فراموش نمي كنم

خدايا شكرت به خاطر اين هديه قشنگي كه بهمون عنايت فرمودي

خدايا ازت عاجزانه مي خوام كه اين امانتي رو كه به ما سپردي خودت مراقبش باشي همينطور كه تا الان مراقب بودي و يه لحظه هم چشم ازش بر نداري

همينطور براي همه ني ني ها (آمين يا رب العالمين)