بالاخره دندون درآوردي
امروز وقتي براي پاس شير اومده بودم پيشت ، يه لحظه وقتي خنديدي و دهن قشنگتو باز كردي يه چيزي تو دهنت ديدم
واي خداي من عزيز دلم دندون درآورده
پس درست فكر كرده بودم اين همه بيقراريهاي اين چندشب و روز گذشته بخاطر همين مرواريد قشنگ تو دهنت بوده
مباركت باشه عزيزم
اينقدر ذوق زده شده بودم كه مادر جون كلي بهم خنديد بارها و بارها اون دندون چين چين و كوچولو رو نگاه كردم باورت نمي شه از نگاه كردن بهش سير نمي شدم
تا وقتي هم كه برسم به اداره و اين خبر رو به بابايي بدم ( آخه شارژ گوشيم تموم شده بود ) داشتم بال در مياوردم
اميدوارم بقيه اون مرواريد هاي سفيد و قشنگ هم زودتر بيرون بيان
از فردا هم كه تا دوشنبه تعطيله 4 روز تعطيلي يعني اينكه 4 روز كامل پيش هميم يعني اينكه 4 روز كامل من و بابايي دربست درخدمتتيم