قبل از تولد
بالاخره چهارشنبه شد از اول هفته تا امروز همش تو فكر برگزاري مراسم تولدت هستم و تا الان هم فرصت نكردم هيچ كاري انجام بدم ولي ديگه از امروز بعد از ظهر وقتم آزاده اول بايد يه سر بريم خونه مادر جون اينا كادوي روز مادر رو بهش بديم بعد بريم جشن و فشفشه و بادكنك و ... بخريم بعدشم بايد خونه رو حسابي تر و تميز و مرتب بكنم جشن ها تو نصب كنيم كيك تولدت رو سفارش بديم و.... واي خدا چقدر كار دارم ديشب هم اصلا نتونستم خوب بخوابم نمي دونم چي شده بود قربونت بشم فكر مي كنم خواب بد ديده بودي ساعت 2 نصف شب يهو با گريه بيدار شدي هر كاري مي كرديم آروم نمي شدي خلاصه نيم ساعتي شد كه يه ريز گريه كردي بعدشم تا صبح هر نيم سا...
نویسنده :
مامان مهديار
17:04