دلتنگي مامان
مهديار عزيز مامان الهي فدات بشم الان كه دارم اين مطالب رو مينويسم خدا ميدونه دلم برات يه ذره شده خداييش جلو اشكهامو به زور گرفتم الهي قربونت برم مامان جون كه هر روز اينقدر با محبت تر ميشي براي پاس شير كه ميام پيشت كلي برام ذوق مي كني اولش كلي جيغ مي كشي بعد با زبوني كه فقط خودت مي فهمي و خدا برام حرف ميزني شايدم داري ازم شكايت مي كني اون نيم ساعتي كه پيشتم از كنارم تكون نمي خوري دستهاي قشنگت رو حلقه مي كني دور گردنم و صورتت رو به صورتم ميمالي من كه حاضر نيستم يه لحظه از اون لحظات رو با تموم دنيا عوض كنم حالا ببين با چه حالي ازت جدا ميشم كه برگردم اداره با هزار و يه جور ترفند ولي وقتي از خونه بيرون ميام و بعدش صداي گريه ات رو ...
نویسنده :
مامان مهديار
14:47