مهديارمهديار، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

مهديار تمام زندگي مامان و بابا

دلتنگي مامان

1390/4/8 14:47
نویسنده : مامان مهديار
632 بازدید
اشتراک گذاری

مهديار عزيز مامان الهي فدات بشم الان كه دارم اين مطالب رو مينويسم خدا ميدونه دلم برات يه ذره شده

خداييش جلو اشكهامو به زور گرفتم

الهي قربونت برم مامان جون كه هر روز اينقدر با محبت تر ميشي براي پاس شير كه ميام پيشت كلي برام

ذوق مي كني اولش كلي جيغ مي كشي بعد با زبوني كه فقط خودت مي فهمي و خدا برام حرف ميزني

شايدم داري ازم شكايت مي كني اون نيم ساعتي كه پيشتم از كنارم تكون نمي خوري دستهاي قشنگت

رو حلقه مي كني دور گردنم و صورتت رو به صورتم ميمالي من كه حاضر نيستم يه لحظه از اون لحظات رو

با تموم دنيا عوض كنم

حالا ببين با چه حالي ازت جدا ميشم كه برگردم اداره با هزار و يه جور ترفند ولي وقتي از خونه بيرون ميام

و بعدش صداي گريه ات رو از تو كوچه مي شنوم خدا مي دونه منم با گريه هات گريه مي كنم 

مي دونم تا چند دقيقه بعدش يادت ميره و مادر جون با يه چيزي سرگرمت مي كنه ولي من كه يادم نميره

عزيز دلم چاره اي ندارم فقط لعنت مي فرستم به اين اداره ايي كه ساعت كاريش اينقدر زياده همين !!!

تازه فردا هم بايد برم ماموريت فقط خداوند بايدكمكم كنه تا دوريت رو تحمل كنم

مهديار عزيزم تو رو خدا مامانو ببخش اصلا فكرش رو هم نمي كردم كه دوريت برام اينقدر سخت باشه

عزيز دلم دعا مي كنم كه اين روزها با سرعت به سلامتي بگذره و زودتر بزرگ بشي شايد اون موقع

اوضاع بهتر بشه (اميدوارم)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

شهرزاد مامان صدرا کوچولوی قهرمان
6 تیر 90 9:08
سلام خانم گل.خدا نکنه دلتنگ باشی نوشته هاتو که خوندم اشکام سرازیر شد الهی چقدر سختی میکشی.میفهمم حالتو با اینکه سر کار نمیرم میگذره همه این روزا و عسلت بزرگتر میشه انشاا... و همه چیز روبه راه میشه واستون دعا میکنم مهدیار رو ببوس.به ما هم سر بزن