بالاخره دندون درآوردي
امروز وقتي براي پاس شير اومده بودم پيشت ، يه لحظه وقتي خنديدي و دهن قشنگتو باز كردي يه چيزي تو دهنت ديدم واي خداي من عزيز دلم دندون درآورده پس درست فكر كرده بودم اين همه بيقراريهاي اين چندشب و روز گذشته بخاطر همين مرواريد قشنگ تو دهنت بوده مباركت باشه عزيزم اينقدر ذوق زده شده بودم كه مادر جون كلي بهم خنديد باره...
نویسنده :
مامان مهديار
13:49